درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها
نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 267
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 267
بازدید ماه : 515
بازدید کل : 88283
تعداد مطالب : 199
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

پرنده عشق
عشق به وطن




پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلبداشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید… چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..! دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود: سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت) دختر نمیتوانست باور کند..اون این کارو کرده بود..اون قلبشو به دختر داده بود.. آرام اسم پسر را صدا کرد و قطره های اشک روی صورتش جاری شد..و به خودش گفت چرا هیچوقت حرفاشو باور نکردم…

دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:قلب, :: 13:36 ::  نويسنده : خالدجدگال
روزی مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیبا ترین قلب را دارد . جمعیت زیادی جمع شدندوبه قلب او نگریستند. قلب او کاملاً سالم بود و هیچ خدشه‌ای بر آن وارد نشده بود مرد جوان با کمال افتخار با صدایی بلند به تعریف ازقلب خود پرداخت .و همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده‌اند.... بقیه داستان در ادامه مطلب....

ادامه مطلب ...


یک شنبه 22 بهمن 1391برچسب:قلب, :: 21:9 ::  نويسنده : خالدجدگال

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 10 صفحه بعد